به تو گفتم که در این دور شدن ناچاری؟
سربه تایید تکان دادی و گفتی آری !

عین مرگ است اگر بی تو بخواهد برود
او که از جان خودت دوست ترش می داری

ای که نزدیک تری از من دلتنگ به من
بین ما نیست به جز فاصله ای اجباری

من عروس توام ای از من و آغوشم دور
خطبه را گریه من می کند امشب جاری

زندگی چیست به جز خاطره ای افسرده
زندگی چیست به جز رنج و غمی تکراری

گله ای نیست به تنهایی خود دل بستم
به -غزل گریه- هر روز. . . به شب بیداری

روی دیوار دلم سایه ای از قامت توست
مثل تنهایی من قد بلندی داری . . . !

 

سیده تکتم حسینی



تاريخ : جمعه 15 آبان 1394برچسب:سیده تکتم حسینی, | 1:58 | نويسنده : آریا |

 

بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست
که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست

به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد
شبی که پیش منی، وقت خواب دیدن نیست

من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم
میان ما دو نفر گفتن و شنیدن نیست

نگاه کن به غزالان اهلی چشمم
دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست

بگیر از لب داغم دو بیت بوسه ناب
همیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست

برای من قفس از بازوان خویش بساز
که از چنین قفسی میل پر کشیدن نیست

تو آسمان منی؛ جز پناه آغوشت
برای بال و پرم وسعت پریدن نیست


سیده تکتم حسینی



تاريخ : شنبه 9 آبان 1394برچسب:سیده تکتم حسینی, | 11:46 | نويسنده : آریا |

 

شبی بی خبر، بی صدا می روم
از این شهر دیر آشنا می روم


من و بار دردی که مانند کوه...
من و خاطراتی که سوهان روح...


من و آجر و کوره ی شعله ور
من و پینه ی دست های پدر


من و خون دل ها، من و درد ها
من و غیرت پوچ نامرد ها


نه این سو مرا هیچ کس بیقرار
نه آن سو مرا بخت چشم انتظار


به شوق کدامین وطن سر کنم؟
چه خاکی بیابم که بر سر کنم؟


نه اينجايي ام من، نه آنجايي ام
من از سرزمين هاي تنهايي ام


گره خورده آوارگی مو به مو
از اول به بخت چلیپایی ام


ندارم پناهی به غیر از خیال
پر از خواب و رویاست لالايي ام


شکفتم اگر زندگی سخت بود
من از نسل گل های صحرایی ام


نگاهم پر از ابر بارانی است
که سر رفته دیگر شکیبایی ام


به هر در زدم بی سرانجام بود
جواب سلام، آه، دشنام بود


و زخم از خودی خورده ام بارها
خدا را، خدا را، وطن دارها


كم آوردم از كثرت غم، قبول
به سختيّ آهن نبودم، قبول


ببخشيد اگر گريه ام با صداست
اگر چادر خاكي ام نخ نماست


ببخشيد اگر درد نان داشتم
اگر لاي زخم استخوان داشتم


از این مردگی پای پس می کشم
ببخشید اگر که نفس می کشم


نه در پشت سر هیچ سقفی پناه
نه در پیش رو هیچ امیدی به راه


من و دست سنگین دیوار ها
خدا را، خدا را، وطن دار ها


نه یادی، نه عشق کسی با من است
که رفتن در آن سوی دل کندن است


از این شهر دیر آشنا می روم
نمی دانم اما کجا می روم


سیده تکتم حسینی



تاريخ : یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:سیده تکتم حسینی, | 13:20 | نويسنده : آریا |

 

به تو گفتم که در این دور شدن ناچاری؟
سربه تایید تکان دادی و گفتی آری!

عین مرگ است اگر بی تو بخواهد برود
او که از جان خودت دوست ترش می داری

ای که نزدیک تری از من دلتنگ به من
بین ما نیست به جز فاصله ای اجباری

من عروس توام ای از من و آغوشم دور
خطبه را گریه ی من می کند امشب جاری

زندگی چیست به جز خاطره ای افسرده
زندگی چیست به جز رنج و غمی تکراری

گله ای نیست به تنهایی خود دل بستم
به -غزل گریه- ی هر روز..به شب بیداری

روی دیوار دلم سایه ای از قامت توست
مثل تنهایی من قد بلندی داری..

 

سیده تکتم حسینی

 



تاريخ : یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:سیده تکتم حسینی, | 13:7 | نويسنده : آریا |

به دعاهایمان امیدی نیست، این همه ذکر و نذر ییهوده است
رشته صبرشان گسسته شده، هرچه تسبیح شاه مقصود است..

خون شده سنگفرش معبرها، رفته بر دار کینه ها سرها
از هراس هجوم خنجرها هیچ چشمی شبی نیاسوده است...

آه از آن چشم ها که بسته شده، آه از آن گوش ها که خسته شده
آه از آن دست های آلت دست که به خون برادر آلوده است..

باغ هامان تبر شده است و به جاش، سر برآورده مزرع خشخاش
هرگلی هر کجا جوانه زده..همه را داس جنگ فرسوده است..

باد پاییز سهم برگ شده، همه اش مرگ و مرگ و مرگ شده
که به جز گور هیچکس آغوش، رو به این فصل زرد نگشوده است

در دلم بس که غم فراوان است، لعل خونین دل_ بدخشان است
خاک من با غمت مدارا کن، تا که بوده است اینچنین بوده است...

سیده تکتم حسینی



تاريخ : دو شنبه 6 مهر 1394برچسب:سیده تکتم حسینی, | 17:28 | نويسنده : آریا |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 59 صفحه بعد